نیاز دارم که با کسی صحبت کنم...
نشسته ام و احمد شاملو گوش میدهم...
میترسم اگر از حالت ِ خاصی که دارم خارج بشوم ، کلمات از ذهنم بروند...
باید یاد بگیرم که تمرکز کنم.
نباید از مغزم برای تنها یک کار استفاده کنم...
باید مغزم چندکار را هم زمان با هم انجام دهد...
به موسیقی ِ شلوغی گوش میدهم و ریاضیات حل میکنم.
به احمد شاملو با صدای بلند گوش میدهم و مینویسم.
اندکی سخت است. اما من باید انجامش دهم.
پی نوشت : دلم میخواهد بزرگ و بزرگتر شود...
شاید بتواند روزی درک کند ، این دنیای بزرگ و کِش آمده را...
علم نوشت :
دنیا در حال بزرگ و بزرگتر شدن است. و این کاملا درست است.
اما میدانستید که درواقع در حال ِ کش آمدن است؟
و آیا میدانستید که 96% ِ دنیا از چیزی به نام ِ "ماده ی سیاه" تشکیل شده؟ همان چیزی که در خلاء وجود دارد. محققان در مورد ِ این ماده ی سیاه در حال ِ تحقیق کردن هستند.
اما نکته ی ترس آور این است که ما حتا اگر همین الان همه ی دنیا را میدیدیم ، بازهم تنها 4درصد ِ دنیا را میدیدیم...
و آیا میدانستید که به استناد ِ یکی از محققان ِ مهم ِ امریکایی که من الان اسمش را به خاطر نمی آورم ، و بنابر فرمول ِ ریاضی ِ وی تعداد ِ حیات های دیگر در تنها راه ِ شیری ، حدود ِ 10 هزارتا ست.
ما قطعا تنها نیستیم...
(گرچه حتا در این هیاهوی ِ زندگانی و حیات و موجودات دیگر ، روز به روز تنها تر از قبل میشویم)
لذت بردم. یه مقدار دلتنگی مثه اینکه.
بابا باشه ما دیگه لال میشیم از این به بعد اصلا آهنگ بی آهنگ خوبه؟میرم از rihana تعریف میکنم خوبه؟راضی میشی؟
یه سوال.ریاضی چی حل میکنی؟دبیرستان یا دانشگاه؟
یه سر به منم بزن آپم
چه سوال ِ هوشمندانه و دقیقی! نمیدونستم توی مبحث ِ ریاضی ، بحثی به نام ِ دبیرستان یا دانشگاه وجود داره...
زوااً ، ببین شاماها چی کار دارین می کنین ... والله من به هیسکی نخندیدیم ، خدا وکیلی ناراحتم شدم ، اونجام گفتم بحث سر درستی یا نادرستی نیستش ، تا اونجایی که من می دونم حقیقت همیشه یه چیز بوده ولی جداً می گم محمود هر چیزی ارزش بحث و جدل و نداره ، ارزش و اینو نداره که این تن با این همه سلول و پیچیدگی که در کنار هم دارن کار می کنن و تو مسیر یه چیز بی ارزش به کار بندازیم ... فک کنم موافقم باشی ...
بالاحره همه ماها اشتباهاتی داریم شاید د مورد خیلی هاشون هم پافشاری و تعصب داشته باشیم ، همینطور که هیتونه بخشی از حقیقتم پیشه ما باشه ...
. . . .
از نکات ظریفی که هنگام بحث درباره ی بیکرانگی بهش بر می خوریم : در یک جهان بیکرانه هر نقطه رامی توان مرکز عالم پنداشت چرا که در هر سوی ان بی نهایت ستاره وجو دارد ...
(ربطی نداشت ولی هر وقت حرف از جهان هستی میشه این حرف به ذهنم می یاد D:نمی گفتم رو دلم می موند P: )