حوصله ام سر رفته ست.
چرا سامانتا نمی آید یک دیگر را ببینیم؟
آه...
باز دارم به دلیل اشتیاق خودم از دست کسی ناراحت میشوم.
خسته کننده ام.
خودم میدانم.
باید اندکی تغییر کنم. باید رفتارم را تغییر کنم.
" گنجشگ را زیادی سفت گرفته ام. اندکی باید مشتم را شل کنم"
لعنتی.
تنها یک نوع نوشتن به ذهنم میرسد.
نیاز به خواندن بیشتر دارم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت : اگر ایران بودم ، تا الان سامیار زنده نبود!
منو یاده کتاب موش ها و آدم ها انداختی ...
سلام
به وبلاگم سر بزن
نوشتن رو دوست دارم و سعی می کنم از نظرات چون توئی بهره ببرم
شما همیشه این مسائل روزمره را ادبی مینویسید؟ کاربرد این نوع گویش ادبی به موضوعات عامیانه شما نمی اید. برایم جالب بود. مبلغی سرگرم شدیم.
ممکنه شما درست بگی.
اما تا وقتی که اینجا مال منه ، هر جور بخوام مینویسم. درسته؟