آیا هنوز هم چشمتان به دنبال یک زنگ از آن سر دنیا هست دوستان عزیزم؟
نمیتوانم.
ن م ی ت و ا ن م...
دلم برایتان تنگ شده ست. باور کنید یا نه....
دلم میخواهد احسان را ببینم. علی ها را. و حسین را. و از همه جالب تر امید را.
و آن معلم فیزیک ِ همیشه خندانمان را. همان که با وی میگفتیم و میخندیدیم. و آن معلم ریاضی جدی و مسخره و لوس. و صد البته آن معلم ِ دینی ِ اوا خواهر را!
و دلم میخواهد حداقل یک بار دیگر هم که شده سر کلاس آن معلم هندسه ی ِ شوت بشینم. و محمد امین مسخره اش کند و او بر گردد و نفهمد و یکی از آن جلویی ها را با چک و لگد بیرون بیندازد و ما از شدت خنده زیر میزها به خودمان بپیچیم... اسمش چه بود... اسم معلم هندسه ی پرتمان ...
توکلی... آری! خودش است! توکلی... فکر میکنم...
گفتم توکلی... یاد حسین افتادم.
حسین توکلی که بینهایت دوستش میدارم. همیشه بعد از کلاس پیانو اش می آمد در خانه مان. به آژانسش میگفت که در خانه ما پیاده اش کند ... فقط برای آنکه مرا ببیند و با من باشد برای دقایقی...
دلم میخواهد اشگ بریزم... به شدت. های های... به یاد دوستانم. اما مدتهاست که قرار گذاشته ام به شان فکر نکنم.
اما به زودی به شان زنگ میزنم. باید اینکار را بکنم.
سلامی دوباره.دوست عزیز خدا این دنیا را بیهوده که خلق نکرده وبه دنبال این همه زیبایی در خلقت انسانها و...یک حکمتی خوابیده وآن رسیدن بنده های الهی به خدا وعبد بودنشان است واین میسر نمیشه الا اینکه فرستاده گانی از طرف خدا خواسته های خدا را به گوش بشریت برسونه حال که انبیا به عنوان رسولان الهی نقش ایفا کردند وپیام خدا رارساندند وگفتند که با یک ودو خطا نمیشه از درگاه الهی ناامید شد وما هم این را تکرار کردیم گناهمان چه باشد؟الا اینکه فقط پیام خدا را بوسیله واسطه هایی به گوش مردم رساندیم؟ما که بهشت وجهنمی نداریمکه آن را برای کسی ببخشیم ویا از کسی محرومش کنیم وهمچنین نمی تونیمکه آن را پیش فروش کنیم همان خدایی که ازش برات سخن میگم میفرماید که نمی تونی گناهت را به دیگری بگی واین بزرگتریت گناه هستش یعنی اقرار به گناهی که فقط خدا وخودت از آن اطلاع داری .بهشت وجهنم ماله خودشه وخودش هم میتونه وعده رسیدن به آن را دوری از گناه ویاتوبه از آنها بدونه.این کجاش غیر عقلانی هستش؟اگر ما اعتقاد به این داریم که خدایی وجود دارد واین خدا با بشر بواسطه وحی وانبیا حرف زده وخواسته هایش را از بشریت خواسته ومعیار والگوها را هم مطرح وبیان کرده وراه را هم از بیراه متمایز ونشان داده وفقط مونده که انسان بارسفر راببنده ودر این مسیر پا بگذاره وسفر به خدا را آغاز کنه این کجاش خارج از دایره عقله؟اصلا عقل تعریفش چیه ؟خودش مخلوقه یا خالقه؟میتونه همه چیز را اثبات ورد کنه؟
اسم دقیق این حرفهای آخر شما دوست عزیز ، سفسطه ست.
و اگر به "عقل" اعتماد نداری ، چطوری میتونی به حرفهایی که میزنی و چیزهایی که میخونی و میفهمی اعتماد داشته باشی؟ همه ی اینها رو با عقل میفهمی! درسته؟