00001

روزی گرم.

بوی گرماهای ایران... حتا در اینجا...

تابستانی در اوج. هجوم زبانهای مختلف به ذهن من! 

کم کم دارم وارد مرحله ی گیج شدن می شوم. انگلیسی ! فارسی! سوئدی! فرانسه! عربی! اسپانیایی... همه گی یک جا؟! 

بسیار اتفاق افتاده که وقتی خواستم عربی بگویم سوئدی درش مخلوط کردم و به خوردشان دادم!

خنده دار است...

اما برای من ، سردرد آور تر از یک صدای بیپ پایدار تا بینهایت است. همچون پالسهای صدای طبیعت بر روی این بدن ِ کربنی.

رنگهای مداد رنگی.

روزها ساعت 11:30 تمام میشوند! و بعد از 3ساعت شروع میشوند!

فکر کنم ماه رمضان که برسد این اهل خانه از گشنگی اشگ بریزند! 

و من از ته دل به شان خواهم خندید! چرا که با اعتقادات فاسد شده شان زندگی شان را ویران میکنند...

و من هم مثل نیتچه در این فکرم که اگر انسان خدا را ساخته یا خدا انسان را!

نظرات 2 + ارسال نظر
parIya سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ق.ظ

خب وبلاگ نو! مبارک! چندمی می شه؟ 3;

Hmm...
نمیدونم... خیلی زیادن...!
3>

سام شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

اولین بار این پرسش توسط استاد مارکس یعنی فوئرباخ مطرح شد که انسان خدا یا خدا انسان؟
زیاد بهش فکر نکن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد